دوست دیالیزی مرده


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



عاشق بودن، مانند آنست که در آشوویتس باشی.

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آواز قو و آدرس mahilooseh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 91582
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 57
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 49
:: کل نظرات : 57

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 8
:: بازدید ماه : 57
:: بازدید سال : 548
:: بازدید کلی : 91582

RSS

Powered By
loxblog.Com

دستنوشته ها، ترانه ها و داستانها

دوست دیالیزی مرده
چهار شنبه 20 مرداد 1395 ساعت 3:54 | بازدید : 310 | نوشته ‌شده به دست وحید شعبانی | ( نظرات )

به من زنگ می زنی که بگویی دکترها بعد از شش سال، جوابت کرده اند.

 

میگویی بعد از تو مراقب دو بچه ات باشم. بعد از تو اما چه کسی مراقب من باشد؟

 

پیش تو، کنار دستگاه ناتوان دیالیز، همنوای ناله های بیصدایت، جلوی چشمهای کور شده ات، و در کنار جسد زنده ات، خودم را از اجتماع کثیف پنهان میکردم.

 

با تو، بین خودم و سیاست کثافت، و هنر پوچ سطحی، و موجودات آدم نمای پول محور، و زنهای محو درخشش زرگریها و بوتیکها، و مردهای زیر ناف، فاصله می انداختم. اطاق تو در بیمارستان، پناهگاهم بود از همه ی آنچه در این شهر نانجیب، آزارم میداد.

 

تو می میری با دردهایت، و من زنده می مانم با زخمهایم.




|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مطالب مرتبط با این پست