کنایه ای به تئاتر رشت


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



عاشق بودن، مانند آنست که در آشوویتس باشی.

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آواز قو و آدرس mahilooseh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 184
بازدید ماه : 226
بازدید کل : 91808
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 57
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 49
:: کل نظرات : 57

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 5
:: بازدید هفته : 184
:: بازدید ماه : 226
:: بازدید سال : 774
:: بازدید کلی : 91808

RSS

Powered By
loxblog.Com

دستنوشته ها، ترانه ها و داستانها

کنایه ای به تئاتر رشت
سه شنبه 14 مهر 1394 ساعت 12:37 | بازدید : 298 | نوشته ‌شده به دست وحید شعبانی | ( نظرات )

فضای مجازی را برای ما بگذارید

 

از جشنواره ی سال 93 تئاتر اداره ی ارشاد استان گیلان شروع می کنم. جشنواره ها را به نام شهرها و استانها نباید شناخت. باید دید چه افرادی در چه سازمانی آن را برگزار می کنند؛ جشنواره ی سالانه ی تئاتر ارشاد.


این روزها بیشتر میشنوم بحثهای مربوط به نقد کردن و نقد نکردن تئاتر را. برخی از دوستان به شکلی مضحک بر انند که نقدکنندگان را به دو دسته ی اصلح و غیر اصلح تقسیم کنند تا با این ترفند کودکانه بتوانند از زیر تیغ انتقادات عمومی جان به در ببرند.


بعد از بیانات یوسف فخرایی در تئاتر ارشاد، دروازه ی تازه ای از بحث پیرامون تئاتر در رشت باز شده است. طعنه آمیز است که پیش از بیانیه ی فخرایی، چنین دیدگاههایی از سوی بسیاری از جوانهای پیرامون تئاتر ابراز میشد که دوستان نقدگریز به واسطه ی همان ترفند مذکور (نقد کننده ی اصلح و نقد کننده ی غیر اصلح) ان را در نطفه خفه می کردند. خوشبختانه تاریخ به بشر تحمیل کرده است که دست بالای دست بسیار است. شاید در سالن رحمدل بتوانند صدای یک جوان تازه کار را ببرند اما صدای یوسف فخرایی را در وارش هم نمی توانند.
از اینجا شروع کنم که اصلا نقد کننده ی اصلح کیست و چه کسی صلاحیت تعیین این را دارد که بگوید شما برای نقد تئاتر شهرستان هنرنشناسی مثل رشت اصلح هستید یا نه؟
یوسف فخرایی با ارج نهادن به مخاطب آغاز می کند؛


چگونه تماشاگری این چنین مشتاق، صبور و متین را ندیدید؟ بسیار به آن ها افتخار می کنم...



اما دوستان نقدگریز با حمله به مخاطب آغاز می کنند و او را فاقد صلاحیت اظهار نظر عمومی می نامند.


فخرایی از خود و از خود تئاتری ها آغاز می کند؛


متاسفانه دیواری کوتاه تر از تئاتر وجود ندارد چون هر کسی که بخواهد می تواند از آن بالا برود و بازی کند؛ متن بنویسد و کارگردانی کند. این هراس بزرگیست...


این در حالیست که دوستان نقدگریز از مخاطب آغاز می کنند. با این گفته که:


اصلا این آقا چه کاره است؟ چند کار تئاتر کرده است؟ سابقه اش چیست؟ تا حالا کجا بوده؟ وقتی ما در جشنواره ی دوغ دونقوز آباد داشتیم جایزه ها را درو می کردیم این طفل ها کجا بودند؟ برو بچه! من قد موهای سرت تئاتر کار کرده ام!



بله. راست می گویند. وقتی سالنهای ارشاد (و اخیرا سالن خانه ی فرهنگ و هنر شهرداری) و اخبار فراخوان جشنواره ها و امکانات و زد و بندهای اداری و شرح چم و خم لایی کشیدن از میان بندها و تبصره ها ویژه ی شما بوده، باید هم رزومه تان سیاهه ی طویلی باشد.


اما حالا که شما نقدکنندگان را به چالش تعیین صلاحیت می کشانید در معادله ی خنده آور ساده ای، ما هم شما را به چالش کیفیت می کشانیم. و ساده تر اینکه اگر شما تئاتری های خوبی بودید الان تئاتر در این شهر با این وضعیت اسفبار سالنهای خالی روبرو نبود. که تئاتری هایش ناچارند رفقا و اقوام و همسایگان و آبا و اجداد خود را به سالن دعوت کنند که شاید چند ردیف اول پر بشود. وقتی شما جوانهای منتقد و معترض به رویه ی فعلی هنر در حیطه ی خود را غیراصلح می  دانید آنها هم به راحتی حق دارند بگویند که شما و تئاترتان به کفر ابلیس هم نمی ارزید.



معبدتان همین سالن وارش است. و خط مقدمتان میدان شهرداری. و سفر قندهارتان تئاتر فجر. و جنگ تروا برایتان همین جشنواره های ارشادیست.



خوشبختانه خود من با سابقه ی سیزده ساله ام در هنر و رسانه و مطبوعات، ابدا در حیطه ی غیر تخصصی، نقد نمینویسم. اینجا هم به هیچوجه دنبال نقد تئاتر نیستم. بلکه مثل گذشته دغدغه ی ساختاری را دارم که بخت زلال بالندگی و شکوفایی در آن جاری نیست.


به خاطر می آورم که در جلسه ی نقد تئاتر ارشاد سال 93 مجری مراسم به زبان خود اعتراف کرد که اکبر رادی جوانی را به او معرفی کرده بود و آقای مجری از کمک به آن جوان ابا کرده بود و حالا که آن جوان پشت همان تریبون در کنارش نشسته بود و در حد خودش در تئاتر موفق شده بود آقای مجری پیشکسوت به این خاطره می خندید.


این خاطره در خود پیامی کنایی دارد؛ چه بسیار جوانهایی که اینچنین در ریشه خشکیدند و شوقشان در نطفه خفه شد.

با این اوصاف می خواهم نقدکنندگان را به گونه ای بهتر دسته بندی کنم؛


اول مخاطبانند. آنها بعنوان کسانی که ساعتهای با ارزش خود را صرف تماشای تئاتر می کنند حق دارند با ادبیات خود و با سطح شناخت شخصی خود تحلیل کنند. آیا مگر همین مخاطبها نیستند که تئاتریها با التماس آنها را به سالن می کشانند؟ هر فرد محق است اظهار نظر کند. و کسی نمی تواند خود را از دیگران فهیم تر بداند.


دسته ی دوم خود منتقدین هنر هستند که راجع به تئاترها اظهار نظر می کنند. ما که در شهر خود ایبسن و استریندبرگ نداریم. همین است که هست. اگر تئاتریهای ما در حد بردوی باشند برایشان منتقد در حد یون چئول کیم (رئیس کانون ملی منتقدان) می آوریم. به هر حال شاید اگر بنا بقول دوستان اصلح و غیر اصلحی در کار باشد همین منتقدان تئاتر اصلح ترین ها هستند. اما در رشت چند منتقد صریح تئاتر داریم؟ اگر به دوستان باشد ترجیح می دهند همه ی تئاترها را آقای فرامرز طالبی نقد کند که از سر حجب و حیا و رقت قلب، از گل نازکتر به کسی نگوید.

دسته ی سوم روزنامه نگاران، خبرنگاران، و ژورنالیستها هستند. آنها صبح و شب در جامعه حرکت می کنند. ابعاد و زوایای آن را می شناسند. یک ژورنالیست هنری که پیگیر سینما و موسیقی و ادبیات و تئاتر است خیلی بهتر از هر کسی می تواند آسیبها و راهکارها و ضعفها و قوتها را ببیند و بشناسد و بیان کند. او هرگز در بررسی تئاتر به تکنیک بازیگران و نوع کارگردانی و سبک نویسندگی و شکل دکور و کیفیت نور نمی پردازد. بلکه مسائل عمده ی برون صحنه ای را به چالش می کشد. دقیقا در همین نقطه است که دوستان نقد گریز به منتقدان خود حمله ور می شوند که نقدش غیرتخصصی است. بله. بازی و کارگردانی و دکور و نور و متن مسئله ی ما نیست. مسئله ی ما اساسی تر است.


فضای هنر استان بالنده نیست. رقابت وجود ندارد. و منابع و امکانات به عدالت تقسیم نمی شود. در واقع اصلا تقسیم نمی شود.
در فضایی که مدیران و برخی هنرمندان در آغوش هم عکس یادگاری میگیرند نمیتوان حرف از عدالت در تقسیم بخت و امکانات و منابع زد. خواهی نخواهی افرادی که مدام از پله های ارشاد و خاتم و خانه ی فرهنگ و هنر بالا پایین می روند و به جای نامه نگاری، در آن اطاقها پاتوق می کنند بخت بازتری برای حرکت دارند. و در این امتداد سالها روی صحنه می روند و طبعا صاحب رزومه میشوند و احتمالا جوانی که امروز دست به کار رابطه بازی و زد و بند در تئاتر رشت شده است سال 1404 با اتکا به فلان رزومه و شرکت در جشنواره ی پشمکنامه ی تشتکستان، دیگران را فاقد صلاحیت نقد خواهد دانست.

دوستان جان، من از رقابت بین مهدی شایان و مهدی طاهرپور حرف نمی زنم. حتی از رقابت بین به جشنواره رسیده ها و از آن بازمانده ها حرف نمی زنم. درد شهری را دارم که قلیانسراهایش، و کوچه پشتی هایش، و خرابه هایش، و باغهایش، و نیمه شبهایش، و خانه خالی هایش، پر از دود و پسمانده ی استعمال کراک و حشیش و شیشه و هروئین کسانیست که شاید اگر درهای باز و محیط بالنده تری در خاتم و خانه ی فرهنگ و فلان و فلان وجود داشت خیلی بهتر از ایکس و ایگرگ می نوشتند و می درخشیدند.

فضای انجمن شعر مال برخی دوستان، فضای خانه ی تئاتر مال برخی دوستان، فضای اکران و تولید مال برخی دوستان...


فضای مجازی را برای ما بگذارید.

وحید شعبانی
مهر 1394




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست