نقد ترانه ی تشنج، سروده ی امین شیخی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



عاشق بودن، مانند آنست که در آشوویتس باشی.

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آواز قو و آدرس mahilooseh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 273
بازدید کل : 91855
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 57
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 49
:: کل نظرات : 57

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 31
:: بازدید ماه : 273
:: بازدید سال : 821
:: بازدید کلی : 91855

RSS

Powered By
loxblog.Com

دستنوشته ها، ترانه ها و داستانها

نقد ترانه ی تشنج، سروده ی امین شیخی
شنبه 9 اسفند 1393 ساعت 7:53 | بازدید : 531 | نوشته ‌شده به دست وحید شعبانی | ( نظرات )

نقد ترانه ی تشنج، سروده ی امین شیخی

به قلم وحید شعبانی

 

بیا جدی درباره ی تشنج حرف بزنیم. دلم میخواد یه نمونه ی عالی رو بذاریم جلومون که واسه تشریح تشنج کمکون کنه. من «بعد از تو» رُ انتخاب میکنم؛

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را

تو هم تشنج رُ تقریبا همینجوری شروع کردی؛

دستم رو با سیگار سوزوندم

ببین، تو فقط یه موقعیت رُ توصیف کردی؛ دستت رُ با سیگار سوزوندی. این موقعیت برای اینکه توی ذهن مخاطبت مفهومی پیدا کنه یا اینکه اونو با خودش درگیر کنه نیاز به مصرع یا مصرعهای بعدی داره. دارم میگم صرف اینکه تو دستت رو با سیگار سوزوندی چیز آنچنان مهمی نیست که بخواد یک شروع طوفانی برای یه ترانه ی موفق بشه. شاید بگی؛ آره این یه شاهکار نیس و یه شروع طوفانی نداره. باشه، قبوله. پس داریم درباره ی یه ترانه متوسط حرف می زنیم. یادم می مونه.
مصرع دومت عقیمه و نمی تونه چیزی رُ به مصرع اول اضافه کنه؛

بوی تلخ سوختن خوبه

آره، بوی تلخ سوختن خوبه. اما به من چه؟ چرا باید منِ مخاطب باهاش درگیر بشم؟ هیچگونه چالش بشری نداره. بوی تلخ سوختنه که اتفاقا خوب هم تشخیص داده شده.شاید یه کم روش تامل می کردم اگه می نوشتی مثلا؛

روحم رُ با سیگار سوزندم
روی صلیب کِنت مصلوبم
رفتار من اصلا طبیعی نیس
امشب مسیحِ مست مشروبم

می فهمم که اصلا دنبال گفتن چنین شعری نبودی. من هم نمیگم باید می بودی. دارم میگم با عبارتها ترکیبهای تکاندهنده تری میشه خلق کرد. این چیزی که نوشتم صرفا یه مثال بود که الان به ذهنم رسید.

نوشتی:

رفتار من اصلا طبیعی نیس
دنیام امشب دست مشروبه

رفتارت اصلا طبیعی نیست. خب اینکه طبیعیه. رفتار کی طبیعی هست؟ 25 درصد مردم روانپریشن. دنیات امشب دست مشروبه. کلا میخوای بگی مستی. بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم.

عکسِ تو رو با عشق میبوسم
تا خاطراتم صف به صف میشه
پا میشم و توو خونه میگردم
این جستو جو هم بی هدف میشه

اگه خونده باشی یه کاری رو توی آکادمی گذاشته بودم به اسم مرگ تدریجی. اونم دقیقا مث تشنج داشت اتفاقات ناخوشایند و تلخ یه شب رُ روایت می کرد. به نظرم اون هم کار متوسطی بود.
اینجا تو داری تصویرسازی میکنی و صحنه های شبت رُ به من نشون میدی. عکسشو با عشق می بوسی. تقریبا همه ی مادرا و پدرا عکس بچه هاشونو با عشق می بوسن. با عشق بوسیدن عکس هم چیز خارق العاده ای نیست.بعدش پا میشی و توو خونه می گردی. خب داری میگی که کلافه ای و انگار یه چیزی گم کردی که نمی دونی دقیقا چیه. نا امید کنندس امین...

عکست رُ با چشمام می بلعم
تا خاطراتت اژدها میشه
پا میشم و سمت کجا میرم...؟
..........................میشه

واسه گفتن اونچه در چهار قطعه گفتی سه قطعه هم زیاد بود. فقط داشتی فضای ترانه رُ پر می کردی و به اصطلاح وقتکشی می کردی.

بازم تشنّج ، خودزنی از درد
اون حادثه!! … ماشین و یک دیوار
دستای سردت توی دستم بود
اصلا ولش کن!! … کو یه نخ سیگار؟؟!!

«بازم تشنج خودزنی از درد» به نظرم خوب نیست.  صحنه ی تصادف رُ خوب در نیاوردی. به یه پیمان ابدی نیاز داشتی. بیشتر داری از علائم تعجب و سوال و نقطه چین استفاده می کنی.

خوابم نمیبره.
یعنی الان کجاس؟
باید برم بیرون.
گریَم چه بیصداس!

کفشمو می پوشم.
عطرش توو جونمه.
هوا چقد سرده!
گرماش توو خونمه.

خلوته این کوچه.
یه روزی اینجا بود...
دستشو بوسیدم...
آره همینجا بود.

میرم به سمت شهر.
دستاشو کم دارم.
خیابونا خالی...
تمومه سیگارم...

قدم زنان،تنهام.
کاشکی کنارم بود.
سیگار می خرم.
چرا رهام کرد زود؟

این یه بخشی از ترانه ی مرگ تدریجیه.

تو نوشتی:

باید برم بیرون … هوا بد نیست
امشب تمومِ شهرو میگردم
دنیا چرا رد میشه با سرعت؟
یا گازِ ماشینم رو پُر کردم؟!!

به نظرم از اول ترانه تا اینجا، این بهترین قسمت کاره. امشب تموم شهرو میگردی. داری به یه شبگردی و پرسه ی بی نهایت و بی هدف اشاره می کنی. اونم با پر کردن گاز از سر مستی. با پرسیدن اینکه چرا دنیا با سرعت از کنارت رد میشه و اینکه شاید گاز ماشینو پر کرده باشی تصویر قابل قبولی از راننده ی مست درب و داغون میدی.

آهنگِ مخصوصت رو میذارم
“دنیای این روزای من”:سخته
هر کی من و بد مست میبینه…
میگه ببین: این مرد خوشبخته
 
اینجا خیلی خوبه. آهنگ مخصوص! ماها خیلی از این نوستالژیا داریم و باهاشون زجر می کشیم و حال می کنیم. دنیای این روزای من! انتخاب خوبیه. مث اون قطعه ای که توی بیوگرافیت گذاشتی؛ گوشت روی گاز...مشروب روی میز...
با اینحال هنوز توی ترانه چیزی نیست که ترانه رُ از حد متوسط بالاتر ببره.

باز این خیابون! … خاطراتِ تلخ
اون جیغِ ترمز!! … بعد: … یک دیوار
آره!! … همین جا رفتی و راحت …
اون صحنه امشب میره رو تکرار

این بوی بنزین!! … زجّه های (ضجه) بووووووق
مردی مَسیرِ مرگش و میره
آرووم باش امشب تماشا کن …
عشقت دُرُس  سبکِ تو میمیره!!

اول اینکه توی یه ترانه داری دوبار صحنه ی یه تصادفو نشون میدی، اما هنوز من نمی دونم این تصادف که رانندش مست بوده با باقی تصادفایی که از «رانندگی در مستی» رخ میدن چه فرقی میکنه؟ چه رازی؟ چه پیام بشری داره؟ دختره واسه چی مست کرده بوده؟ واسه چی مرگش اونقد با ارزش بوده که دربارش ترانه ای خلق شده؟ به نظرت خیلی هندی نیست که یه نفر به خاطر یه تصادف معمولی داره خودکشی می کنه؟ اونوقت با چه استیصالی داری سعی می کنی با مطرح کردن این نکته که داری به سبک معشوقت می میری، ترانه رُ از بی هدف بودن نجات بدی. ترانه ت به اندازه ی قهرمانت که «پا میشه و توو خونه میگرده و این جستجوش هم بی هدف میشه» بی هدفه.
ضجه های بوق چیز خارق العاده ای واسه یه تصادف مرگبار نیست. توی همه ی تصادفهای اینچنینی مشترکه. مرگ تدریجی که مث تشنج یه مرگ ناگهانی نداره حداقل یه گره سطحی داره؛ راوی وقتی از کلافگی میره شبگردی، دقیقا توی یه تاکسی میشینه که رانندش شوهر زنی بوده که معشوقه ی راوی بوده. و راننده تاکسی وقتی از راوی یه سیگار هدیه می گیره سفره ی دلشو وا میکنه و از غم بزرگش میگه؛ زنش عاشق شده و از روی خریت رگشو زده و خودکشی کرده. باز یه گره دیگه هم داره؛ زن راننده تاکسی اتفاقا عاشق همین راوی بوده؛ «منو نمیشناسه! رقیب سرسختش!»
با اینحال مرگ تدریجی هم ترانه ی خوبی نیست.
 تشنج درباره ی چیه امین؟ داری از کدوم معضل اجتماعی، کدوم درد بشری، کدوم مفهوم انسانی حرف می زنی؟ بیشتر به نظر می رسه داری واسه پلیس راهنمایی رانندگی مینویسی و هشدار میدی که در حالت مستی نباید رانندگی کرد. جالبه که «رانندگی در مستی» شاهکار اخیر ترانه های فارسیه که از وجود سراسر تراوش یغما در اومده؛
«فرقی نداره جاده ی چالوس و راه قم
من مستی ام که خوش داره رانندگی کنه
یه ماهی که توو آکواریوم زار می زنه
تا توی اشکهای خودش زندگی کنه».

تو بگو. جاده ی چالوس با راه قم فرقی نداره؟ قم! چالوس! واقعا مسته!

امین عزیز، بخواب و در ناپل از خواب بیدار شو پسر خوب!

روز به روز بهتر میشی!


دوست تو وحید
23 دی 1392




|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست